معنی غروب کننده

حل جدول

غروب کننده

آفل

افل


غروب

مقابل طلوع

عربی به فارسی

غروب

غروب افتاب , مغرب , افول

فرهنگ عمید

غروب

زمان قرار گرفتن خورشید در افق، پایانِ روز،
(اسم مصدر) فرورفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره،
پایان یافتن چیزی یا امری: غروب جوانی، غروب دولت،

لغت نامه دهخدا

غروب

غروب. [غ ُ] (ع اِ) ج ِ غَرب. (منتهی الارب). رجوع به غرب شود.

غروب. [غ ُ] (اِخ) نام جائی است در شعر نابغه ٔ جعدی:
و مسکنها بین الغروب الی اللوی
الی شعب ترعی بهن فعیهم
لیالی تصطاد الرجال بفاحم
و ابیض کالاغریض لم یتثلّم.
(از معجم البلدان).

غروب. [غ ُ] (ع مص) فروشدن ماه و جز آن. (منتهی الارب). فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است). (آنندراج). فروشدن آفتاب و ستاره. (تاج المصادر بیهقی). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره. (مصادر زوزنی). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در مغیب خود. (از اقرب الموارد). آفتاب نشستن. آفتاب بر زمین نشستن. دست بر زمین زدن خورشید. یونس اندر دهان ماهی شدن. (از آنندراج). غروب مقابل طلوع و غارب مقابل طالع، و مغارب مقابل مطالع است. (کشاف اصطلاحات الفنون). افول. خفوق. مغیب. مغرب. وجوب. بُیود: و سبح بحمدربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها. (قرآن 130/20).
داده غراب زمین روی به سوی غروب
تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.
خاقانی.
|| دور شدن. غائب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل).

فرهنگ معین

غروب

(مص ل.) فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا هر ستاره دیگر، (اِ.) هنگام غروب آفتاب. [خوانش: (غُ) [ع.]]

فرهنگ فارسی آزاد

غروب

غُرُوب، (غَرَبَ-یَغْرُبُ) غروب کردن- دور شدن و از نظر محو گردیدن- غائب شدن خورشید و یا هر ستاره و یا مجازاً هر دولت و بِساطِ عِزّت و یا هر امر دیگر،

فارسی به عربی

غروب افتاب

غروب


غروب

لیل، مساء

مترادف و متضاد زبان فارسی

غروب

افول، شام، شامگاهان، عشا،
(متضاد) طلوع، سحر

فارسی به آلمانی

غروب

Abend (m), Abendlich, Nacht (f)

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

غروب

ایوار، فروشد، شامگاه

معادل ابجد

غروب کننده

1337

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری